Шеъри машҳури Бозор Собир - “Забони модарӣ” дар қироати ҳунарпешаи маҳбуб Ортиқ Қодир. زبان مادری هرچه او از مال دنیا داشت، داد، خطّة بلخ و بخارا داشت، داد. سنّت والای و دیوان داشت، داد، تخت سامان داشت، داد. دشمن دانشگدایش «دانش» سینا گرفت، دشمن بیسونّتش دیوان مولانا گرفت، دشمن صنعتفروشش صنعت بهزاد برد دشمن بیخانهاش در خانة او جا گرفت. داد او از دست گرز رستم و سهراب را، بربران ناتوانی را توانا کرد او. نام خود را همچو گور رودکی از یاد برد، قاتلان خویش را مشهور دنیا کرد او. قامت کوتاه منغیت از منار کلّة اهل خراسان شد بلند. پستی صحرای قپچاق از بلندی بدخشان شد بلند. خلق تاجیک، خلق ارمان، آب در چشم، چون یتیمان. در لبش خشم چون اسیران، از وطن تا بر کفن هر بود و نابودی، که بود، بر کفنتلب و وطنتلبندهها بخشید و داد. دشمن درویش خود را، شاه و دارا کرد و خود درویش شد. در میان تنگچشمانی، که در چشمانشان سالهای تنگی را میدید او، گه در آتش، گه در آب ته به ته با سوختنهای منار سغدیانش سوخت-سوخت، با خرابآباد دیوار و در افراسیابش شد خراب. ل
Hide player controls
Hide resume playing